به عنوان مسألهاي فراگير در ترجمه متون كهن ديني به زبانهاي امروزي، تقابلِ دو شيوه لفظ گرايانه و معنا گرايانه، يا به تعبيري ديگر ترجمه تحت اللفظي و ترجمه آزاد در پيشِ روي مترجمان است. در رويارويي با اين تقابل، اقدام كنندگان به ترجمه اين گونه متون، با گراييدن به شيوههايي بسيار متنوع، طيفي وسيع از شيوههاي بين بين دو حد نهاييِ «لفظ گراييِ مطلق» و «معنا گراييِ مطلق» پديد آوردهاند. اگر چه اين دو حد نيز به خودي خود، حدودي فرضي و در مقام عمل دست نايافتنياند.
پافشاري بر ترجمه لفظگرايانه قرآن كريم با كم اعتنايي به ساختار زبانِ مقصد، و استفاده فراوان از تركيبها و جملههايي كه از عناصر فارسي و بافتي عربي برخوردارند، بدان گونه كه در پارهاي ترجمههاي سنتيِ قرآن كريم به فارسي و ديگر زبانهاي اسلامي ديده ميشود، هرگز در جريان ترجمه قرآن به زبانهاي نوين اروپايي ملحوظ نبوده است. با وجود اين، مترجمان قرآن كريم به اين زبانها كه غالبا در جرگه خاورشناسان بودهاند، گاه به منظور گريز از پندارهاي تفسيريِ رايج در ميان مسلمانان، و نيز به منظور دوري گزيدن از ترجمه روايي و روي آوردن به ترجمه زبانشناختي، از راهي ديگر به ترجمههاي نسبتا تحت اللفظي بازگشتهاند.
در واقع ارائه ترجمهاي از قرآن كريم كه هم در جهت انتقال مفاهيم در قالب الفاظي شايسته اما قابل فهم موفق باشد، و هم از ديدگاهِ علميِ زبانشناختي قابل دفاع باشد، نيازمند پديد آمدن يك فضاي مطالعاتي دامنهدار با زمينه زبانشناسيِ تطبيقي است كه بتواند ترجمههاي مناسبي را نه تنها براي مفردات قرآني، بلكه براي قالبهاي تركيبي و جملهايِ پركاربرد در آن، فراهم سازد. نشانههاي اين انديشه كه ترجمه قرآن به زبانهاي ديگر، فراتر از ابزار زبان داني، نيازمند دانشي نظام يافته است كه مترجم را درباره روشها و اصول عموميِ اين فعاليتِ زبانشناختي ياري رساند و ترجمه را تا حد ممكن از حالت فعاليتي سليقهاي به فعاليتي علمي كشاند، در سده حاضر به صورتي ابتدايي و گسترش نايافته در آثار برخي مترجمان، چون پارت، بلاشر و كراچكوفسكي، به چشم ميآيد.
موضوع مقاله حاضر بررسيِ تطبيقي و ارائه پيشنهادي درباره برگرداندنِ تركيبهاي اضافي به تركيب وصفي است. اين پيشنهاد هرچند دربرخوردي منفرد، بيقيدي نسبت به لفظ و عدول از آن تلقي ميگردد، اما با پشتوانه مطالعهاي تطبيقي و روشي فراگير، ميتواند از صورت اعمال سليقه غير مجاز خارج شود و عنوانِ اعمال روشي نظامدار به خود گيرد.
به عنوان پيشگفتاري درباره تركيبهاي اضافي و وصفي، بايد گفت كه در عربي و روسي، به طور كلي شباهت گستردهاي ميان كاربريِ اين دو گونه تركيب ديده ميشود و در تبيين اقسام معناييِ اضافه و وصف، تقسيمهاي موجود در آثار نحوي عربي تا حد زيادي با منابع دستور روسي قابل مقايسه است. بحث از امكان جابه جايي ميان تركيبهاي وصفي با تركيبهاي اضافي در ترجمه، و هم در درون دو زبان، به اندازهاي گسترده و پردامنه است كه پرداختن به مباحث آن، در مقالهاي كوتاه امكان پذير نخواهد بود. براي آن كه بتوان روندي كارآ و گذرا را در بحث حاضر پيگرفت، شايد مناسبتر آن باشد كه گفتار به بررسي برخي قالبهاي كاربردي، محدود گردد.
به عنوان گام نخستين در بحث، ميدانيم كه برخي معاني مركب وجود دارند كه محتواي آنها در دو زبان، ميتواند به هر دو گونه تركيب اضافي و وصفي القا گردد؛ چنان كه به عنوان نمونه تركيبهاي «كتب النحو» و «الكتب النحوية» در عربي، و تركيبهاي «Knigi grammatiki» و «grammaticheskie knigi» هر دو القا كننده مفهوم كتبي هستند كه در دستور زبان نوشته شدهاند. اما در يك كلي نگري مقايسهاي نسبت به كاربردها، بايد گفت كه در زبان روسي، در چنين مواردي بيشتر تركيبهاي وصفي به كار برده ميشود و در زبان عربي، گرايش بيشتر به جانب تركيبهاي اضافي است، گرايشي كه در نگاهي به تاريخ زبان عربي، در آثار قديمتر با شدت بيشتري مشاهده ميگردد. در سطور بعد نمونههايي از اقسام اضافه بررسي خواهد شد كه در آنها گرايش افزونِ روسي زبانان به قالب وصفي، به طور محسوسي به چشم ميآيد و بديهي است كه در ترجمههاي قرآني نيز رعايت اين گرايشها، با حصول اطمينان از خلل نرسيدن به معنا، ميتواند موجببرتري ترجمه از حيث فصاحت باشد.
همواره در آثار دستوريِ هر دو زبان، معناي ملكيت و با قدري گسترش، تخصيص، به عنوان اصليترين معنايي شناخته شده است كه از اضافه ميتواند مراد باشد. در قرآن كريم نيز، بخش اساسيِ تركيبهاي اضافي، رساننده معناي ملكي ـ تخصيصي است و درصدي قابل ملاحظه از اين كاربردها، تركيبهايي است كه در آنها مضاف اليه، ضميرهاي متصل مجرور است. معناي مراد از اضافه يك اسم به يك ضمير، از جمله مواردي است كه اساسا در زبان عربي قابل ساخت به صورت تركيب وصفي نيست و در اين زبان، تصريفي براي ساختن وجه وصفي از ضماير، پيش بيني نشده است. اين در حالي است كه در زبان روسي در كنار «ضماير اسمي در حالت مضاف اليه» كه معادل تحت اللفظي ضماير متصل مجرور در عربياند، وجوه وصفي نيز از ضماير ساخته ميشود كه كثرت كاربرد آنها با وجوه اسميِ ياد شده غير قابل مقايسه است. كاربرد ضماير در حالت مضاف اليه، نه تنها در روسيِ نوين، بلكه در روسي كهن نيز بسيار محدود بوده و اساسا در مواردي محدود و قالبي، از آن جمله تعبيرهايي روزمره (چون radi tebya, protiv tebya, sredi nas) كاربرد داشته است.
به طور كلي، روش عادي در ترجمه تركيبهاي اضافيِ «اسم + ضمير» از عربي به روسي، تبديل آنها به تركيب وصفي است كه در ترجمههاي روسي قرآن نيز به صورت يك قاعده به چشم ميآيد و حتي از مقيّدترين مترجمان به لفظِ متن، تلاشي در جهت ترجمه تحت اللفظيِ چنين تركيبهايي ديده نشده است. آنچه ميتواند به عنوان وجه تمايز متون كهنِ روسي از متون امروزي، در بحث ترجمه چنين تركيبهايي سودمند افتد، تقديم و تأخير صفت و موصوف در تركيبهاي ملكي ـ تخصيصي است. در متون كهن روسي، قرار گرفتنِ صفتِ ملكي پس از موصوف خود، نياز به جست و جو دارد. به عنوان نمونههايي از تقدمِ موصوف، در كنار تعبيرِ Otche nash(انجيل متي، 6:9) كه سرآغاز نيايشي مشهور در ميان عموم مسيحيان است، در بندبند ترجمه روسي كتاب مقدس ميتوان موارد متعددي از اين دست را پي جويي كرد.
از آن جا كه تقديم موصوف بر صفت ملكي در روسي امروزي نيز، هم در زبان ادبي و هم در زبان روزمره، در سطح محدودي كاربرد دارد و با توجه به حاكم بودن نظام حالتها، در صورت كاربرد، براي شنونده هيچ گونه ابهامي در تشخيص ايجاد نخواهد شد، استفاده از اين گونه تركيبهاي وصفي در ترجمههاي قرآن ميتواند گونهاي مقبول از گرايش به سبك نگارش متون كهن باشد كه در عين ياد آوريِ فضايي قديم ــ كه لازمه ترجمهاي از متون كهن، به ويژه مذهبي است ــ به اندازه كافي براي خواننده قابل فهم است. در ترجمههاي متداول، سابلوكوف در حدي گسترده از اين شيوه كهنه سازيِ متن بهره برده و قدري محدودتر، كراچكوفسكي نيز از آن استفاده كرده است. به عنوان نمونه در آيات آغازين سوره بقره، تركيبهاي «ربهم» و «قلوبهم» را سابلوكوف در هر دو مورد با استفاده از صفت پس آيند برگردان كرده است (serdtsa ix; gospoda ix)، در حالي كه كراچكوفسكي تنها در برخي موارد از اين روش بهره برده(مانند serdtsa ix؛ قس. ix gospoda) و در ترجمه اخير از گروهِ عثمانوف نيز، اصولاً بنا بر شيوه امروزي صفتِ پيش آيند نهاده شده است.
حتي براي هواداران گرايشي كه بيشترين گريزِ ممكن از كهنگي را توصيه ميكند، در مواردي كه تأكيد و تكيه بر صفتِ ملكي در سياق جمله مقصود باشد، استفاده از صفت پس آيند، امري پسنديده ميتواند بود. به عنوان نمونهاي از اين دست، بايد به تركيبهاي «عبادي» و «جنتي» در آيههاي 29 و 30 از سوره فجر اشاره كرد كه در ترجمه آن، عبارتِ سابلوكوف (slug moix; rai moi)، نسبت به عبارتهاي روز مـره كـراچـكـوفـسـكـي (moimi rabami; moi rai) و گروهِ عثمانوف (moix rabov; moi rai)، از حيث تأكيد بر انتسابِ ويژه اين عباد و اين جنت به خداوند، رساتر به نظر ميرسد.
در اصطلاح سنتي ميان عالمان نحو عربي، اضافه لفظي گونهاي از اضافه است كه در معنا، مفيدِ تعريف و تخصيصي براي مضاف خود نيست و در ساخت واژهاي، مضافِ آن، به اصطلاح «صفت شبيه به فعل مضارع»، و در بسياري از موارد، اسم فاعل است. جالب توجه آن است كه در منابع دستور روسي نيز، به هنگام سخن از موارد استفاده از حالتِ مضاف اليهي(Roditel' nyi padezh)، يكي از موارد استعمال معمول آن را درباره فاعلِ واقعي فعلي دانستهاند كه پس از اسماء مشتق از فعل قرار گرفته باشد. البته در زبان امروزيِ روسي، به كارگيريِ اين نوع تركيبها كه در آنها رابطه فعل و فاعل در قالب تركيبي اضافي بيان ميشود، از رونق افتاده و تا حدي صورت كهنگي به خود گرفته است.
در ترجمههاي موجود قرآن به روسي، بسيار محدود ميتوان به نمونههايي دست يافت كه تركيبي از نوع اضافه لفظي، به گونهاي تحت اللفظي به تركيب اضافي برگردان شده باشد. به عنوان نمونهاي از اين دست ميتوان به تعبيرِ «المقيمي الصلوة» (حج / 35) اشاره كرد كه در ترجمه سنتيِ سابلوكوف و ترجمه زبانشناسانه كراچكوفسكي با تركيبي اضافي جايگزين شدهاند (Kr. vystaivayushchix molitvu; postayanny v molitve؛ قس: برگردان به صورت فعلي در ترجمه گروهِ عثمانوف، tvoryat obryadovuyu molitvu). نمونهاي ديگر، تعبير «متخذات اخدان»(نساء / 25) است كه در ترجمههاي سابلوكوف و كراچكوفسكي به صورت اضافي برگردان شدهاند (Kr. berushchim pryatelei ; Sab. neimevshimi lyubovnikov؛ قس: برگردان به صورت صفت مركبِ vozlyublennymi در ترجمه گروه عثمانوف).
اگر چه نمونههايي از برگردان لفظ به لفظ ياد شده، در دو ترجمه مذكور ناياب نيست، اما گرايشِ عمومي در ميان مترجمان روسي قرآن، درباره چنين تركيبهايي، ترجمه آن به صورت جملهاي برمدار فعل بوده است. بر اين پايه و در ترجمه بسياري از تعبيرهاي قرآني از اين دست مانند «متوفيك و رافعك» (آل عمران / 55)، «كاشفوا العذاب»(دخان / 15) و «منجوهم» (حجر / 59)، ترجمههايي فعلي و بدون استفاده از تركيب اضافي ارائه شده است.
به عنوان ملاكي براي مقايسه، بايد يادآور شد كه در ترجمههاي متداول روسي از كتب عهدين، نمونههايي ديده ميشود كه نشان ميدهد چگونه مترجمان كتاب مقدس، در برخورد با مواردي مشابه از كاربرد تركيبهاي اضافي، بر به كارگيريِ تركيبهايي همسان دربرگردان روسي پاي فشردهاند و گاه در بندي واحد از كتاب مقدس، چندين تركيب از اين دست را بدون نگراني از پپچيدگي عبارت، در پي هم آوردهاند. از نمونههاي كاربرد اين نوع تركيبهاي اضافي، ميتوان به بندهاي 44 و 46 از باب پنجم انجيل متي اشاره كرد كه آرايش ريختيِ عباراتِ آن در اصل يوناني، آرايشي متكي بر اضافه است و همين آرايش در ترجمههاي گوناگون انجيل متي، از جمله ترجمههاي عربي، اسلاوي و روسيِ كهن بازتاب يافته است.
نمونههايي از اين عبارات در عهد جديد، اگر چه از الگوي يوناني اناجيل، و در مرحلهاي پسين از تحرير اسلاويِ عهد جديد، تأثيري انكار ناپذير گرفتهاند، اما همين نكته كه اين گونه برگردانها، هم امروز نيز در اناجيل روسي، روزانه خوانده ميشوند، تأييدي بر آن است كه ترجمه تركيبهاي اضافه لفظي از عربي به تركيبهاي همسان روسي، ميتواند از گونه تعابيرِ كهنه، اما قابل فهم براي مخاطبانِ امروزي تلقي گردد كه در ترجمه متونِ قديم، نه تنها نيازي به گريز از آن نيست، بلكه به عقيده بسياري، كهنگيِ نسبيِ زبان در ترجمه چنين متوني بر ارزش و پذيرشِ ترجمه خواهد افزود.
اما براي هواداران گرايشي در ترجمه متون كهن كه كهنگيِ عبارت را در كمترين حد خود بر ميتابد، بايد يادآور شد كه استفاده از تركيبهاي اضافي، دست كم در پارهاي از موارد كه تكيهاي ويژه بر هميشگي و ثابت بودن موضوعي به عنوان يك سنت الهي دارد، ميتواند بر ترجمه فعلي ترجيح داده شود. به عنوان نمونه ميتوان به تعبير قرآنيِ «ذائقة الموت» (آل عـمـران / 185)، اشـاره كـرد كـه در بـرگـردانِ آن، شـايـد نـسـبـت بـه تـعـبـيـر فـعـلـي (vkusit smert' / vkushaet smert') در ترجمههاي موجود، تعبير اضافيِ vkushayushchii smerti در رسايي، مرجح بوده باشد.
در پايان بايد به مواردي از اضافه لفظي اشاره كرد كه در آنها بخش دوم تركيب، يعني مضاف اليه از نظر دستوري مصدر است و از نظر مفهوم واقعي، تركيب اضافي در مقام آن است كه معناي اسم فاعلي را با قيدي خاص بيان دارد. به عنوان نمونه، ميتوان به تعبيرِ قرآنيِ «شديد العقاب»(بقره / 196) اشاره كرد كه به تعبيري كهن، بايد آن را به صورت «شديد في العقاب» و به تعبيري امروزي «المعاقب بشدة» تحليل نمود. با اين مقدمه، در تحليل نمونههايي از اين گونه تركيبهاي اضافي قرآني در ترجمههاي روسي، بايد ياد آور شد كه مترجمان با درك درستي از متفاوت بودن اين تركيبها، نسبت به ديگر تركيبهاي اضافي، بيشتر سعي در بيان مفهوم آن در قالب تحليل كهنِ «... في ...» داشتهاند. مبنا بودن اين شيوه، در بررسي نمونهها، چون تعبير «سريع الحساب» (بقره / 202) (Osm. skor na raschet ; Kr. bystr v raschete; Sab. skor v rashchete) و تـعـبـيـر «صـادق الـوعـد» (مـريـم / 54) Kr. pravdiv v obeshchannom / Sab. veren v ispolnenii svoego obeshchniya؛ قس: ترجمه فعليِ گروه عثمانوف: ispolnyal obeshchanie)، به خوبي به چشم ميآيد.
در ترجمه چنين تركيبهايي كه در بررسي مفهومي، بايد آنها را به يك صفت با تقيد به قيدي خاص تحليل كرد، ميتوان به عنوان يك پيشنهاد، ترجمه آنها را به صورت وصفي مركب اما تك واژهاي، مطرح نمود كه با توجه به ويژگيهاي ريخت شناختيِ زبان روسي، برخلاف عربي، امكان ساختن چنين صفتهايي در اين زبان وجود دارد. در واقع نظير صفات تركيبي پرشماري كه در زبان روسي با قيدهاي پيشايندِ - blago، - udobno و غير آن، به وفور ساخته ميشود، در دو نمونه ياد شده نيز امكان ساخت صفتهايي تركيبي با پيشايند ـ sil'no(شديد) و - skoro(سريع) وجود دارد.
آنچه در منابع دستوري متأخر با تعبير اضافه بياني خوانده شده است، گونهاي تركيب اضافي است كه در آن، مقصود از آوردن مضاف اليه، بيان يكي از ويژگيهاي مضاف، مانند جنس يا ظرفِ آن است. در متون نحوي قديم عربي، كه اقسام اضافه را بر اساس حرف جرّ مستتر در آن تحليل ميكردهاند، از اين گونه اضافه، همواره سخن به ميان آمده و در آن حرف جرّ «من» يا «في» مستتر دانسته شده است.
در باره اضافه بيان كننده جنس، پيش از هر سخن بايد يادآور شد كه چنين اضافههايي در زبان قرآن كريم اندك به كار رفته است، اما همين اندك موارد، مترجمان قرآن را دچار اختلاف روش ساخته است. در مقام گفت و گو از گرايش غالب در ميان ترجمههاي موجود، ميتوان يادآور شد كه برگردان اين گونه اضافه در ترجمهها، بيشتر تحت تأثيرِ صورت تحليليِ «... من ...» قرار گرفته و «منِ» تقديري، در ترجمهها با حرفِ اضافه «iz» جايگزين گشتهاند. به عنوان نمونه، چنين برخوردي در برگردانِ تعبيرهاي قرآنيِ «ثياب سندس خضر...»(انسان / 21) در ترجمههاي سابلوكوف و كراچكوفسكي، تعبير «لحم الخنزير» (بقره/ 173) در ترجمه كراچكوفسكي، تعبير «شركاء الجن» (انعام / 100) در ترجمه همو و تعبير «شياطين الانس و الجن»(انعام / 112) در هر دو ترجمه به چشم ميآيد.
بدون آنكه در صدد ارائه پيشنهادي قابل تعميم در تمام نمونههاي اضافه بيان جنس در قرآن كريم بوده باشيم، بايد ياد آور شويم كه گاه ميتوان اين تركيبهاي اضافي را در روسي با تركيبهاي وصفي جايگزين كرد. در جست و جو به دنبال نمونههايي از به كارگيري اين روش در ترجمههاي موجود، ميتوان به ترجمه منحصر به فرد سابلوكوف در برگردانِ عبارتِ «لحم الخنزير» (بقره / 173) به صورت تركيب وصفي (svinoe myaso) اشاره كرد. اگر چه بايد اظهار داشت كه در ترجمههاي موجود از قرآن كريم، نمونههايي از اين دست، از حيث شماره قابل ملاحظه نيست، اما بايد در نظر داشت كه تركيبهاي كارآ براي بيان معناي مورد نظر از اضافه بيان جنس، در زبان روسي چه در متون قديم و چه در زبان امروزي، تركيبهايي وصفي از نوع صفات نسبي (prilagatel'noe otnositel'noe) است و در ترجمه قرآن كريم نيز، بايد به دنبال الگويي براي گسترش كاربرد تركيبهاي وصفي به جاي تركيبهاي اضافيِ بيان جنس جست و جو كرد.
گونهاي ديگر از اضافه بياني، اضافه بيان ظرف است كه در آثار نحويان كهن، به صورت «... في ...» تحليل، و اضافه در آن، به مفهوم ظرفي، اعم از زماني يا مكاني بازگردانيده شده است. اگر چه شرايط اين گونه از اضافه بياني، از بسياري جهات با اضافه بيان جنس، يكسان است، اما برگردان تركيب اضافي به وصفي در ترجمههاي روسي، در نمونههاي اين گونه اضافه، پيشينهاي وسيعتر دارد. در واقع برگردان تركيبهاي بيان ظرف برپايه تحليل آن به «... في ...»، تنها از نمونههايي محدود برخوردار است كه آن نيز در ترجمه زبانشناسانه كراچكوفسكي به چشم ميآيد. از نمونههاي اين گونه ترجمه، ميتوان به برگردانِ «خلفاء الارض»(نمل / 62) و «صلوة الفجر» (نور / 58) در ترجمه كراچكوفسكي اشاره كرد، در حالي كه همو در برگردان تركيبِ «صلوة العشاء» در همان آيه به استفاده از تركيب وصفي (molitvy vechernei) عدول كرده است.
سابلوكوف نيز در ترجمه خود، در مورد اضافه بيان ظرف، روشي واحد اتخاذ نكرده و با وجود تكيه بر شكل اضافي در برگردانِ تعبير «خلفاء الارض»(نمل / 62)، براي ترجمه تعبيرهاي «صلوة الفجر» و «صلوة العشاء»(نور / 58)، از تركيب وصفي (utrennei molitvy; vechernei molitvy) بهره جسته است.
گفتني است كه سابلوكوف و در پيِ او كراچكوفسكي، در ترجمه تركيبهاي «صيد البحر» و «صيد البر»(مائده / 96)، كه در قالبِ الگوي «... من ...» يا در قالبِ تركيب وصفي ترجمه پذيرند، در برگردان تركيبهاي ياد شده، بر پايه الگوي «... في ...»، از دو حرف اضافه «v» و «na» (به معنيِ در) بهره جستهاند كه در حاصل معناي دقيقي را نميرسانند؛ چه بر پايه اين ترجمه، آنچه بر فرد مُحرِم، حلال گشته «صيد در دريا» و آنچه بر او حرام گشته «صيد در خشكي» است، در حالي كه حكم حرمت و حليت، ابدا منوط به محلِ صيد نبوده است. قرينه عطف «طعامه» به صيد در آيه مورد بحث ، خود نيز تأكيدي افزون بر آن است كه اين اضافه را بايد اضافهاي تخصيصي، در قالب تحليلِ «... ل••ِ ...» تلقي كرد.
در خاتمه بايد يادآور شد كه در كنار اضافههاي لفظي و اضافههاي بيانِ جنس و بيان ظرف، بخش اصليِ تركيبهاي اضافي در زبان عربي را تركيبهايي تشكيل ميدهند كه رساننده معناي ملكيت يا تخصيصاند و به تعبير نحويان، ميبايد آن را به صورت «... ل••ِ ...» تحليل نمود. اگر چه بسياري از تركيبهاي اضافيِ عربي از اين نوع، در برگردان روسي به سادگي به تركيبي همسان به صورت مضاف و مضاف اليه قابل ترجمهاند، اما ديگر بار بايد بر اين نكته تأكيد نمود كه كاربرد گسترده تركيبهاي اضافي در زبان عربي و محدوديت نسبي تركيبهاي وصفيِ منسوب، به ويژه در عربي كهن، تفاوتي قابل ملاحظه ميان دو زبان، در ميزان كاربرد تركيبهاي اضافي را سبب ميشود كه اين تفاوت بايد در ترجمه مورد توجه قرار گيرد. نمونههايي كه در اين مقاله كوتاه مورد بررسي قرار گرفت، مقدمهاي است بر پژوهشي گستردهتر درباره اين كه با وجود اعتقاد به علمي بودن ترجمههاي زبانشناختي، تا چه حد ميبايد بر ترجمه تحت اللفظيِ چنين تركيبهايي پاي فشرد.
گرايش به ترجمه طيفي از تركيبهاي اضافي عربي به تركيبهاي وصفيِ روسي كه در اين مقاله به عنوان پيشنهاد مطرح گرديده، با تكيه بر اصل تقيد به لفظ در ترجمه، بر اين منطق استوار است كه مترجم به همان اندازه كه مجاز است واژه را در زبان مبدأ و مقصد تحليل معنايي كرده، معادل مناسبي براي واژه در زبان مقصد بيابد، به همان اندازه سزاوار است كه با تحليلِ قالبهاي تركيبي در دو زبان و مقايسه آنها با يكديگر، رساترين قالبِ برگردان را در زبان مقصد بجويد. از نظر علمي، اين عدول نسبي يا به تعبيري دقيقتر، عدول ظاهري از لفظ، صرفا مبتني بر برداشت و تجربه شخصي نميتواند بود و به همان سان كه انتخاب واژه به جاي واژه، الزاما بايد مبتني بر دانشي نظامدار و شناخته شده، يا دست كم قابل فهم در محافل علمي بوده باشد، گزينش الگوهاي تركيبي نيز به همان اندازه ميبايد برپايهاي علمي استوار باشد.
الكتاب المقدس، كتب العهد القديم و العهد الجديد، دارالكتاب المقدس، قاهره، 1982م.
ابن هشام انصاري، مغني اللّبيب عن كتب الاعاريب، به كوشش مازن مبارك و محمد علي حمداللّه، بيروت، 1979م.
Zemskaya, E. A., Interfiksatsiya v sovremennom russkom slovoobrazovanii.
Vinogradov, V. V. et al., Grammatika ruskogo yazyka, Moscow, 1960.
پاكتچي، احمد، «گزارشي كوتاه درباره ترجمههاي موجود از قرآن كريم به روسي»، تهيه در تهران، 1374ش؛ محفوظ در مركز ترجمه قرآن مجيد، قم.
رضي الدين استرآبادي، شرح شافية ابن حاجب، به كوشش محمد نورالحسن، محمد زفزاف و محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت، 1395ق / 1975م.
عبدالغني الدقر، معجم النحو، دمشق، 1395ق / 1975م.
زجاجي، الجمل، با شرح ابن هشام انصاري، به كوشش علي محسن عيسي مال اللّه، بيروت، 1406ق / 1986م، ص 155.
رضي الدين استرآبادي، [شرح] الكافية في النحو، بيروت، 1399ق / 1979م.
Svyatoe Evangelie, The slavic version of the New Testament Gospels, Saint
Razvitie grammatikii leksiki sovremennogo russkogo yazyka, Moscow, 1964.
E Kaine Diatheke, The greek version of New Testament, London, 1949.
Blachère, R., Introduction au Coran, Paris, 1959.
Bibliya, Vetxogoi Novogo Zaveta, Bibleiskie Obshchestva, Moscow, 1992.
Ivanov, V. V., Istoricheskaya grammatika russkogo yazyka, Moscow, 1990.
Koran, tr. G.S. Sablukov, Kazan, 1907.
Petersburg,1914.
Koran, tr. N. O. Osmanov et al., Moscow, 1992.
Koran, tr. I. Yu. Krachkovskii, Moscow, 1963.
Axmanova, O. S., Slovar' ligvisticheskix terminov, Moscow, 1969.